Tuesday, April 26, 2011

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

نباید دل بست به هیچ نگاه یا لبخندی.خاطره شان دیوانه ات می کنند.باید هر نگاهی را محبتی دوستانه انگار کنی  و هر لبخندی را قوت قلب.که وقتی به خانه برگشتی مثل همیشه انگار که آب از آب تکان نخورده بنشینی پشت پنجره و چایی ات را هورت بکشی.دل بستگی به هرچیز آغاز رنج های خانه مان بر انداز است…باید به هر چیز طوری نگاه کرد که مال تو نیست و نخواهد شد.که یک روز تمام می شود…شاید به همین دلیل آدمها به خدا معتقد می شوند…که اگر تنها ماندند باورشان شود یکی آن بالا در هر شرایطی به آنها وفادار است…

2 comments:

Sleepless Dreamer said...

اصولاً‌ من ویژگی‌هایی که می‌بینم آدم‌ها واسه خدا در نظر گرفتن همش کمبود‌ها و آرزوهاشونه... جاهایی رو که ایده‌ای ندارن می‌گن خدا، جاهایی هم که آرزوشونه برآورده نمی‌شه مثه تنهایی می‌گن خدا...

mina said...

وقتی خوندم یه لحظه حس کردم خودم نوشتمش مهسا...به هیچ نگاهی نباید دل بست..این روزها همش باخودم تکرارش میکنم...