Friday, December 7, 2012

ته مانده های ذهنی

نزدیکانی که این وبلاگ رو می خونن یا بعضی از دوستام توفیس بوک چند وقته که میپرسن که مهسا چه خبره؟کسی بوده؟کسی هست؟منظورت از این که فلان شعر سعدی رو لایک کردی چیه؟عشق شکست خورده داشتی؟نکنه با کسی میگردی ما خبر نداریم؟
راستش من اینارو پای کنجکاوی های ساده ای می ذارم که ممکنه واسه خودم هم در مورد کس دیگه ای پیش بیاد وخب من نمی دونم چرا می خوام الان جواب این سوال هارو بدم چون می تونم خیلی راحت بگم به کسی ربطی نداره و زندگی خصوصیه خودمه و فلان.ولی خب همونطور که قبلا گفتم این جا تنها جاییه که میتونم خودم باشم تا حدودی و تنها جاییه که خیلی راحت حرفم رو میزنم و یه تیکه هایی از زندگیمو تعریف میکنم بد نیست که خب یه رفع ابهامی هم در این زمینه بکنم.اول از همه این که خیر.من نه الان با کسی هستم نه عاشقم نه هیچی.دلیل این که یه غزل یا شعر عاشقانه رو لایک کردم هم میتونه خیلی چیزا باشه.مثلا این که :واااااااااااای حافظ نابغه است.چه جوری تونسته این کلمه ها رو انقد به جا کنار هم بچینه؟یا این که یاد یه خاطره ای با دوستام افتادم (نه معشوقم !!!!) یا این که در لحظه واقعا دوست داشتم اون بیت رو.همین.ایتس نات ئه بیگ دیل!انکار نمی کنم که در گذشته ای نه چندان دور یکی دونفر بودند که اومدن و رفتن اما به طور قطع می تونم بگم عاشق هیچکس نبودم تاحالا.یعنی راستش به نظرم عاشق بودن چیز گنده ایه و اسم هر احساس الکی و گذرایی رو که به صرف" کراش داشتن" رو یه آدم بوجود اومده نمیشه عشق گذاشت.اصلا دقیقا عدم درک فرق این حس هاست که باعث میشه ملت دچار سوء تفاهم شن.مثلا برای من غیر قابل درکه که یکی یک هفته از شروع آشنایی اش با یه آدم دیگه گذشته و زرت و زرت توهمات عاشقانه اش با طرف رو به خورد آدم میده.یعنی میاد یک شعر بسیار سنگین و البته عاشقانه ی شاملو رو به یاد طرف مقابلش میذاره رو تایم لاینش.یا از اون بدتر وقتیه که این رابطه ی رو هوا مونده ی شروع نشده اش تموم میشه و خودش رو به هر نحوی که شده در مقام یه عاشق شکست خورده ی بدبخت فلان می بینه.قبول دارم آدم احساساتش جریحه دار میشه و یه کم ناراحته ولی به پیر به پیغمبر این اسمش عشق نیست.من ترجیح میدم از همون واژه ی انگلیسی "کراش" ( معادل فارسی درستی که دقیقا همین معنی رو برسونه یادم نمیاد) استفاده کنم.اصلا یکی از دلایلی که دارم این خزعبلات رو اینجا می نویسم همینه .که بیایم یه کم جدی تر برخورد کنیم .ارزش شعرای حافظ و سعدی و خیام خیلی خیلی بیشتر از اینه که من در حد یه رابطه ی بی سرو ته که معلوم نیست اصلا دو طرفه باشه پایین بیارمشون.ته تهش بخوام از این رابطه ها نک و ناله کنم میرم خواجه امیری گوش میدم.( ن ُ آفنس) باز هم اشتباه نشه.منظورم این نیست که این شعرا رو آدم نمیشه واسه معشوق زمینی اش بخونه یا به یاد اون بخونه یا هرچی.ولی اول باید مطمئن شه که میشه رو طرف اسم معشوق گذاشت بعد.اول باید مطمئن شه که واقعا این چیزی که این وسط هست اسمش رابطه ی عاشقانه است .کل این حرفا رو زدم که بگم بیایم یه خورده عمقی تر به خودمون و آدمای دور و برمون و رابطه هامون نگاه کنیم.واژه ها رو درست به کار ببریم.چون همین کلمه هان که مفاهیم رو تو ذهنمون درست می کنن و به اشتباه می اندازنمون.اصن این که می گن از طرف بت ساخته ینی چی؟ینی اشتباه گرفته یه چیزی رو این وسط.یا آدم رو یا رابطه رو.یه دوست قدیمی بعد از این که این ئه ریلیشن شیپ زده تو فیس بوک کاورش رو این تیکه از شعر شاملو گذاشته:"دوست اش می دارم چرا که می شناسم اش به دوستی و یگانگی..."با این که دیگه دوست نیستیم و دیگه در جریان زندگی همم نیستیم حتی ولی یکی از معدود آدماییه که رابطه ها تو ذهنش تعریف شده ان.(درست یا غلطش رو نمی گم)می فهمه داره چی کار میکنه.یعنی می خواستم این کاورش رو بکنم تو حلق ملت که بابا مینیموم قضیه این باید باشه.باید طرف رو به یک فاکتورهایی بشناسی و بعد دوسش داشته باشی.خلاصه که این طوری.خیلی حرف زدم.قشنگ قلمبه شده بود گیر کرده بود اینجام(اشاره به حلق).شرمنده

1 comment:

A.GH said...

سلام
فراوان لایک به این پست...

خوشحالم که وقتم رو پای خوندن بلاگی میزارم که نویسنده اش بر خلاف جو رایج این روزها...دغدغه ها و نگاهش عمق داره...و نگاهش به زندگی سŸ1;حی نیست.