یک.
این که من نمی نویسم دلیل بر این نیست که نظری راجع به اتفاقات اطرافم ندارم.این که دیگر این جا غر نمی زنم نشانه ی راضی بودن از خود ِاین روزهایم نیست.دلیل ِاین هم نیست که آرزویی یا حرفی برای سال جدید ندارم.اتفاقن به اندازه ی تمام سیصد و شصت و پنج روزش نقشه دارم.هدف دارم.آرزو دارم.کدام احمقی می تواند بگوید امیدی به روزهای بعد ندارد؟اگر ندارد چطور تا الان خودش را نکشته؟می ترسد؟خاک بر سرش خب!اعتقادات مذهبی دارد؟ریییی...دم به آن اعتقاداتش.این ها همه بهانه است که بگوید نه باور کنید امیدی نیست و فلان.چرا هیچ وقت هیچ کس به این ها نگفته گه نخوریییید؟چرا واقعن؟همین خود ـ من.به امید کلاه قرمزی ِ ساعت هشت روزم را شروع میکنم.به امید سریال های محبوبم هفته را می گذارنم.به امید خوش حالی پدرم ماه ها را طی می کنم.به امید خوشبختی خانواده ام زنده ام اصلن.شاید کمی غمگین باشد که این امید ها هیچ کدام به شخص خودم برنمی گردد(باز هم بگویم که منظورم این نیست که امیدی به آمدن روزهای خوش برای خودم ندارم .نه.فقط زیادی خسته ام برای آرزوهای دور و دراز ِ بی سرو ته)اما دلایل معقولی برای زنده ماندن هستند حداقل.هنوز آن قدر بدبخت نشده ام و نخواهم شد که بگویم آاااای اسلام دستم را برای خودکشی بسته و گناه است و از این دست حرف ها.یکی نیست بگوید احمق این اسلام ِ تو نا امیدی را هم گناه دانسته.تو که ت.خ.م خود کشی نداری چرا الکی زر می زنی.باز هم تاکید می کنم که باید ریییییییید به اعتقادات پوشالی ِ دوهزاری ِاین قماش.پووووووووف.بگذریم...
آدم چهارده روز علافی کند بد است؟خیلی؟چقدر دقیقن؟
سه.
دلم برای خودم می سوزد.خیلی...
چهار.
چقدر موجوداتی که در دانشگاه ما بودند نفرت انگیز و فلان بودند(هستند البته).آدم یک مدت که دور از آنهاست و با آدم های قبلی رفت و آمد میکند تازه میفهمد کی و چی بوده و چقدر آدم ها می توانند خوب باشند و حس خوبی به تو بدهند.خلاصه این که دنیای تان را محدود به یک سری موجود ِنفهم نکنید.با آدم های باشعور معاشرت کنید تا باشعور شوید.مه سا (س)
پنج.
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
1 comment:
shadidan movafeghe hameye 5tasham ...:)ziadd
Post a Comment