Saturday, May 14, 2011

و جهان از هر سلامی خالی است

آدم ها گاهی وقتها زیادی خودخواه می شوند.وقتی حوصله ی کسی را ندارند پسش می زنند اما نمی فهمند که حوصله شان که سر جایش آمد دیگر دیر شده...اشتباه از ماست که فکر می کنیم طرفمان همان مجنونی است که از دوری لیلی اش چیزخل شد...مجنون های این دوره همه چیزشان توهم بعد علف کشیدن است...بعله...آنقدر غرق خودشانند که حتی بعد از رفتن تو در حین "ای ساربان"خواندن به "لیلای من"نرسیده خوابشان می برد.
نچشیده ام این ها را ولی هرکه نداند یاران جانی می دانند که من توهم معشوق و اینها بر نمی دارم.می فهمم که تلخ است بالاخره...آدم ِ آن تلخی بی پایان نیستم...هیچوقت نبوده ام...می روم یک روز...پابرهنه که صدای کفش هایم را نشنود...

No comments: