Wednesday, May 4, 2011

هویت

خیلی وقت است که خواندن هویت تمام شده.ولی انقدر همه چیز در هم برهم بود که وقت نشد بنویسم.
اول از همه اینکه همان طور که از میلان کوندرا انتظار می رفت داستان و شخصیت ها عالی بودند.خیلی دلم می خواست می توانستم تمام قسمتهایی که علامت گذاشته ام را اینجا بنویسم.اما به یک قسمتها یی بسنده می کنم که حوصله تان سر نرود:
"
تنها آزادی ما انتخاب میان تلخی و خوشی است.از آنجایی که بی معنایی همه چیز نصیب و قسمت ماست،نباید آن را عیب و نقص پنداشت،بلکه باید بتوان از آن لذت برد."

"عشق به صورت ستایش متقابل دو فرد،عشق به صورت وفاداری و همبستگی پرشور و پر احساس به یک فرد واحد دیگر وجود ندارد،و اگر هم وجود داشته باشد ،تنها به صورت مجازات خویش،نابینایی اختیاری و فرار به صومعه است.شانتال به خود می گوید که عشق حتی اگر وجود داشته باشد ،نباید وجود داشته باشد؛این فکر احساسی ناخوشایند در او بر نمی انگیزد.برعکس ،از آن نوعی سرخوشی احساس می کند که در بدنش می گسترد."

"اعم از اینکه به دنیا آمدن بر روی زمین خوش اقبالی یا بد اقبالی باشد،بهترین شیوه ی گذراندن زندگی در آن این است که همچون من در این لحظه بگذاریم با جماعتی شاد و پر سر و صدا که به پیش می رود به جلو کشانده شویم."

...

دیگه نمیشه نوشت...یادآوری خاطرات میشه اونوقت






No comments: