Sunday, April 10, 2011

آه پس که اینطور

از نظر من بیشتر از نود درصد رفتارهای آدمها ریشه دراتفاقات  گذشته شون داره.یعنی یک عکس العملیه که از طرف ضمیر نا خودآگاهشون نشون داده میشه.مسلما من از اول آدم مریضی نبودم که به عالم و آدم مشکوک باشم.بدبین باشم.انقدر به طور تصادفی آدمهای بی شرفی اطرافم بودن که هربار به سادگی و خریت خودم لعنت بفرستم.که متنفر شم از خنده های مصنوعی و حرفهای سراسر دروغ و کثافتشون.هر دفعه هم این سوالو از خودم می پرسم که یعنی واقعا چه جوری می تونن آخه؟شبا که می خوابن چه جوری کنار میان با این شخصیت لجنشون؟
طی اتفاقات این چند روز به طور هیستیریک احمقانه ای هی وسط یه کاری که می خوام تمرکز کنم حواسم پرت می شه  از خودم می پرسم آخه  چه جوری ملت  می تونن اینقدر ج... باشن؟چه جوری با غرور غریزی انسانی شون کنار میان و این کارا رو میکنن؟بعدشم نقش یه آم معصوم پاکدامنو بازی می کنن؟آقا تن فروشی شرف داره به این گه کاری ها.اونجوری حداقل رو بازی می کنی .ولی با این کارا روحتو می دی.در ازای هیچی...واقعا حالم بده از این جامعه ی مسموم لجن...

پ.ن:دارم "هویت"میلان کوندرا می خونم.محشره...در آینده یه چیزی می ذارم اینجا راجع بهش.

No comments: