Thursday, March 17, 2011

مامان،بابا؛مه سا

آرایشگره فهیم بود و همونجوری که می خواستم موهامو کوتاه کرد.مخصوصا جلوشو خیلی دوست دارم.یه جور سبک خوبی شده که میتونم هی تو هوا تکانشون بدم.بابا که دیدتم گفت:"گزل جیرانم"(گزل به ترکی یعنی خوشگل،جیران هم یعنی آهو)بعد من دوباره مثل بچگی ها قند تودلم آب شد.مثل همون موقع ها که واسم "یه دختر دارم شاه نداره،صورتی داره ماه نداره "رو می خوند و من کلی ذوق میکردم.فرق اون موقع ها با الان این بود که تمام دنیای اون روزای من باباو مامان و رویاهام بودن. این شیشه های مثلثی سانستول یادتونه ؟عکس یه بچه هه بود که دست مامان باباشو گرفته بود؟من به اون میگفتم :"مامان /بابا/مه سا".واسه خودم خیالبافی میکردم و هزارتا شخصیت تو ذهنم می ساختم و خودم میشدم نقش اول  و با اون آدما و تو اون فضا زندگی می کردم.اما الان این گند وگه زندگی نه واسه من حوصله ی خیالبافی میذاره نه واسه بابا حال نازکشیدن بچه هاشو.خلاصه که نذارید این لجن رو زندگی تون تاثیر بذاره .درضمن خانمهای عزیز مطمئن باشید که هیچ تعریف و تمجیدی به اندازه ی قربون صدقه های پدراتون راست نیست.نه دوست پسری که برایتان بمیرد نه شوهری که همه چیزش باشید.ا

1 comment:

Anonymous said...

دیگه از سانستول خبری نیست، نسل من یه گوشه نشسته و دلش می خواد بره با اونا آشتی کنه؛ ولی از هم خیلی دوریم!