Saturday, January 22, 2011

مرا ببر امید دلنواز من

اس ام اس ها و تبریکات تولد داشتم ازدوست و آشنا و نا آَشنا و کسانی که انتظار نمی رفت ازشان (این یعنی دسته ی آخر در هیچکدام از سه دسته ی قبل نمی گنجد)تک تک را چه در فیس بوک و چه اس ام اس جواب دادم.مثل یک دختر مودب مثلا!صبح امتحان روان شناسی داشتم و اولین امتحانی بود که اذیت نکرد. نه خوندنش نه سوالاش.بعدش هم که جواب دو تا از امتحان ها اومد.راضی ام .خونه که رسیدم ساعت یازده بود تقریبا. کسی خونه  نبود.ناهار و که خوردم جلوی تلویزیون خوابم برد. بابا که اومد از خواب پریدم.منگ پا شدم  رفتم تو اتاقم.8 تا میس کالد!گفت بیا کوکو.گفتم خسته ام...دوباره خوابم برد از فرط خستگی و منگی.بیدار که شده بودم اس ام اس زده بود که :"بچه تولدت مبارک...خیلی...کاش خوشحال باشی...آروم باشی ...خسته نمونی...خوشحالم که هستی...در ضمن هنوزم بعضی خنده هات شبیه حبابه.دلم می لرزه براشون..."ا
گفتم :"این روزا اعصاب ندارم.اگر چیزی می بینید خواهشا بگذرید از کنارش.درست میشه .قول می دم ."ا
گفت :"بی اعصابتم عاشقیم ..."ا
ادلم خواست اینجا بود تا بغلش می کردم. محکم و طولانی...ا
.
.
.
دلم می خواست پیاده تا پارک ملت راه برم .دستام تو جیبم و سرم پایین و هی حواسم باشه که فاصله ی قدم هام یکی باشه و پام نره رو خط های سنگفرش های پیاده رو .روی یکی از نیمکت های پارک بشینم و کناری ام سیگاری تعارف کند و من بی خیال ریه ونفس تنگی خستگی ام رابا خاکستر سیگار تمام کنم ...تموم میشه؟
.
.
.
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه ی سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
اشاره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاج ها ، ز ابرها ، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها
به راه پر ستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان به بیکران ، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوج ها
مرا بشوی با شراب موج ها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو می دمی و آفتاب می شود*ا

شعر از فروغ...صدای شکیبایی وقتی اینو می خونه  تو گوشم می پیچه و ...............اشکها امان نمی دهد*




 

5 comments:

mina said...

تولدته؟؟!؟!؟!
تولدت مبارک مهسا جون!!!!
من عاشق فروغم مهسا،شعراش معرکه ند!

مه سا said...

Mersi Samaneh. Are forough ham khodesh mahshare ham sherash

nahid said...

agha, ma asan miaim baghalemuno michasbunim dare khunatun. to in fucking emtehanato bede.....

مه سا said...

fuckiiiiiiiiiing exams.miam unitun hafteye bad age bashid

غریب(ه) said...

سنگ فرش های شب قدم بر من گذارد، راحت که به دست نیامده بودم آریزونا...