Monday, November 8, 2010

به تو چه ؟

اون روز که داشتم با آذین حرف می زدم کلی شاکی بودم از اینکه چرا بعضی آدمها این قدر نفهمن تو روابط؟چرا مرزهارو تشخیص نمیدن؟چرا وقتی یه ذره از خودت واسشون  میگی حس میکنن شدن یار غارت و تو از این به بعد وظیفه  داری جزبه جز کارهات و لحظه هایی که به تو میگذرن رو توضیح بدی واسشون؟به هر بهانه ی مزخرفی هم زنگ میزنن و اس ام اس و کوفت که خوشی؟اگه بگی آره میگه خوب دیگه پاشو بیا با هم خوش باشیم (اگه نپرسه حالا چرا خوشی اصلا؟؟؟؟)اگه بگی نه میگه  پریودی؟؟!!!!!!آخه چرا نمیفهمه که بابا یه دوسه بار برخورد داشتن با هرکسی این اجازه رو بهت  نمیده که تمام زندگی طرف رو زیر و رو کنی که ببینی چرا خوبه چرا بد؟که اگه خوبه باید با تو هم قسمت کنه این حالشو و اگه بده  به هر ضرب و زوری شده بفهمی چرا؟بابا شاید طرف نخواد بگه دلیل حس ها و کاراشو.بعد جالب اینه که اگر جوابت کمتر از یه خط باشه در برابر این سین جیم ها به آقا/خانم بر می خوره !
آذین میگفت تو خودت تو این روابط تا یه جایی پیش میری بعد انتظار داری که طرف مقابل حریم ها و مرزهای تو رو رد نکنه و مواظب باشه.در صورتی که این تویی که باید حواست باشه و نذاری رابطه به اینجا برسه. قبول دارم که همیشه طرف مقابل رو زیادی با شعور فرض میکنم ولی من نمیدونم چه جوری باید بهش بفهمونم که :ببین این جایی که وارد شدی یه تیکه از زندگی منه که من به مامانم هم به ندرت اجازه می دم واردش بشه.هرجوری بخوام بهش بفهمونم برداشت درستی ازش نخواهد داشت و فکر میکنه که من گارد دفاعی دارم و مشکل از منه.در صورتی که "نمی فهمه"حق طبیعی هر کسه که یه حریم شخصی واسه خودش داشته باشه که نخواد هرکسی رو بهش راه بده.
پ.ن:این نوشته مطلقا خطاب به شخس خاصی نوشته نشده.فقط چون تو این چند وقت چند تا برخورد اینجوری داشتم نوشتمش.

No comments: