"<<مارلبرو قرمز>>سیگار وقت های اکسترمم من است.وقت هایی که خیلی شادم،خیلی روی هوا قرار دارم،یا در قعر منحنی جاخوش کرده ام.مارلبرو قرمز سیگار سال های 77_78 است.سال های سبکی و پوتین سربازی و موهای دم اسبی و ورزش و کوه و پیراهن های گل و گشاد روی شلوار،جین های تنگ و گام های بلند.سال سرخوشی های ریز ریز و فراوانی اتفاق های هیجان انگیز.حالا هر بار که مارلبرو قرمز میگیرم،یا آنقدر سرخوشم که دلم می خواهد خودم را به چسبانم به آن سال ها،یا لازم دارم،نیاز دارم که آن سال ها را یادم بیاورم.طعم تندش پرتاب میکند،لامصب."
پ.ن:یادآوری دوازده اسفند هشتادو نه ساعت هشت وسی دقیقه صبح.روبروی پارک ساعی...روزی را تلخ تر از آن به یاد ندارم در این چند سال...سال های سرخوشی های ریز ریز ...قعر منحنی این سال ها همان یک روز بود...همان سه نخ...ماکسیمم ها زیاد بوده ...خیلی محو اما...محو در همان صبح و همان ساعت ...
No comments:
Post a Comment